دوشنبه، تیر ۱۵

آغازینه

مدتی‌ هست که در اندیشه ی این می‌‌باشم؛

که چو نامم و نشانم بنهی بر سر راه؛

احدی جز به لگد کردن این نام؛

تلاشی نکند...

درود به همه ؛اگه بگم که چند وقتی‌ هست که در کش قوس اینم که یه جایی‌ پیدا کنم که حرفم رو بزنم، دروغ نگفتم. این همه عقده، اشک، داد و اعتراض...
خدایا بدادم برس؛ نه فقط حقوقم را ازم می‌‌گیرند، که می‌‌خواهند آدم بودنم رو هم فراموش کنم.
راستش هدف بزرگی‌ رو دنبال نمی‌کنم. من نه تاریخ شناسم، نه سیاست مدار، نه جامعه شناس، نه وطن پرست، نه مسلمان و نه کافر، مثل همه ی شما یک انسانم، و به جرم انسان بودن محکوم به تفکر و تعقل هستم، و عجیب اینکه دوست دارم محکوم باقی‌ بمانم...
کلماتی‌ که از این به بعد تقدیم شما می‌‌شود صرفا نوشته ایست که هر از گاهی بر ذهنم خطور می‌‌کند و دوست دارم که شما نیز از آن با خبر باشید. مرا از نظرات خود آگاه نمائید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر